بچه های حسابداری ورودی 88 موسسه زند شیراز
گردهمایی اینترنتی همکلاسی های سابق
سلام و نیک روزی دوباره با یاد باران , و به یاد یاران قلم را بر تن این برگ می کشم نرم نرمک آمدن جاودانه های حضورت را بر تن درختان امید با چشمان نشسته در انتظار نگاهت نظاره می کنم این روز ها همه سخن از آمدنت می گویند به آروزی دوباره همراه شدن با آفتاب تن طلاییه حضور نازنینت, کجای تا ببینی قلب تپنده گلهای داوودی حیاتمان حرم نفس های گرمت را خبر می دهند شکوه آمدنت را می توان بر تن شاخسار عاشقی نیز دید, منتظر می مانم تا نفس تنگی علف های کنار جاده را جبران کنی و آرزو یشان را از زیر خاک نوید گیرند کجای تا نفس تازه کند گل , پنجره, باغ نوروز یا روز نو؟ به پاس مهرتان سفیر مهربانی آقای ساداتی:به به سفير مهرباني
نظرات شما عزیزان:
الان تو كدوم سفارتي?
شما احساني يا ehsan
بهار بهار چه اسم آشنایی
بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
فكركنم براي اهنك وبلاگ مناسبه اگه موافق باشي
الان تو كدوم سفارتي?
شما احساني يا ehsan
بهار بهار چه اسم آشنایی
بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود